علی اکبرمعلی اکبرم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پسر طلای ما

بدون عنوان

سلام پسره گلم ............علي اكبرم تا امروز تو ٢سال ٣ماه ١ ساعت سن داري گلم گلپسرم از اول مهر مهدكودك ثبت نامت كردم ولي اصلا دوست نداري بريو به زور ميبريمت همه ميگن طبيعيه و همه بچه ها اولش همين طورن....... عزيزم مجبورم بزارمت اخه كلي درس خوندمو يه رشته اي كه دوسش دارم دانشگاه قبول شدم و اون روزايي كه كلاس دارم شما بايد بري مهدكودك، ولي هم اسمشو جلوت مياريم با عصبانيت ميگي نميخوام نميخوام حالا ببينم چقدر توي اين دوران تحصيلي با من راه مياي......فعلا كه حسابي نگرانم كردي در ضمن اين روزا خيلي خوشگل حرف ميزني هر چيزي رو كه بخواي ميتوني بگي قربون اون صحبت كردنات بشم من......بووووس
5 مهر 1392

علي اكبرم تو رو امام حسين(ع) دوباره بهم داد

امروز ١٩ شهريور ١٣٩٢ ، ساعت ٥:٣٥ صبح. علي اكبرم ما الان در كربلاي معلا هستيم هتلي كنار بارگاهملكوتي حضرت ابولفضل العباس . اين روزا ديگه حسابي زيارت ميكنيم كه استفاده ي كامل رو از وقتمون كرده باشيم، ولي چون ديشب ديدم كه خيلي خسته بوديو كمبود خواب داشتيو به قول معروف قاط زده بودي ديگه امشب نصف شب نرفتم با بقيه حرم براي نماز صبح كه تو عزيزم يه خواب حسابي بكني. پسر عزيزم ميخوا از يك معجزه اي كه ديروز برام اتفاق افتاد بگم ،واي هنوز هنوزه تنم به لرزه ميافته ديروز دم غروب وارد حرم امام حسين(ع) شديم ،حرم خيلي خيلي شلوغ بود من و تو و ماماني بوديم داخل قسمت خانومها بوديم ، كنار قسمت قفسه ايستاديم كه مفاتيح برداريم وقتي مفاتيح برداشتم يك آن توي ذ...
18 شهريور 1392

كربلا منتظر ماست بيا تا برويم..

گل پسر نازم سلااااااااام....... امروز برات يه خبر خوب دارم .... اگه گفتييييييي...... عزيزم فردا قراره انشالله بريم كربلا زيارت امام حسين......... به همراه پسر خاله هات....گلپسرم بايد قول بدي كه اونجا بچه خوبي باشيو مامانو اذييت نكني و من بتونم راحت زيارت كنم .... كليم دعا براي اينده تو دارم كه توي زندگي ادم موفقي باشي و با ايمان انشالله.... دست باباييو مامانيم درد نكنه كه اين فرصتو برامون محيا كردن خدا پدر مادرشونو بيامرزه.... ميخام برات عكس يه چندتا از خط خطياتو كه روي ديوار كشيديو بزارم چون اون به قول خودت چش چشات خيلي خوشگله
12 شهريور 1392

روز گذر گلپسرم

پسر نازنینم ..... خوشگل مامان... امروز تو عزیزم دو سال و دو  هفته سن داری... روز به روز داری فهمیده تر و باهوش تر میشی. ..ببخشید که این روزا خیلی دیر به دیر وبلاگتو آپ میکنم میدونی گلم که جنابالی زدی لپ تابمونو شکوندی ...همون لپتابی که چقدر روش حساس بودیم. ..و چقدرم بابا روی تمیزیش حساس بود .....دیگه هیچی دیگه لپتاب نداریم. ..الانم با گوشیه موبایلم اومدم دارم مینویسم خیلی سخته و فونتاشم همش قروقاطی میشه ........تو هم الان داری با مداد شمعیات بازی میکنی و گه گاهیم نقاشی میکشی .. به قول خودت چش چشم میکشی یعنی چشم چشم دو ابرو....... امروز 25 ما رمضونه .... تو هم دیگه خسته شدی از توی خونه موندن. آخه با دهن روزه خیلی سخته ...
12 مرداد 1392

آلبوم سفر به هند

علی اکبر در 1 سال و 9 ماهگی.. این سفره هفت سین توی خانه فرهنگ   اینجا حیاط خانه فرهنگ اینجا خوردی زمین پات اوف شده عزیزم سفر به شهر نانیتال.. ...
19 فروردين 1392

بهار 92

پسر گلم تا این لحظه 1 سال و 9 ماه و 11 روز و 1ساعت و 13 دقیقه و  25 ثانیه سن داری.  سال نوت مبارک گلپسرم .این دومین بهار زندگیته عزیزم     ..........ما الان در کشور هندوستان هستیمو سال جدیدو کنار مامانی و بابایی اغاز کردیم . امیدوارم که سالی پر از شادی و سلامتی باشه گلم. راستی تا چند روزه دیگه قراره پسرخاله ی چدیدت به دنیا  بیاد  هووووورررااا فعلا قراره اسمش رضا باشه.  علی جونم  این روزا حسابی شیطونو  بلا شدی و همین طور خیلی مستقل. عاشق بستنی هستی و مرتب میری سره یخچال و میگی بسی میخام . ماستم خیلی دوست داری طوری که اگه سر میز ماست باشه دیگه غذا نمی خوری همش میخا...
19 فروردين 1392

روزگذر ‌پسر گلم

گل‌پسرم...قند عسلم الان یه کوچولو تونستم بیام به وبت سر بزنم.  عزیزترینم حسابی فهمیده شدی. دیشب بردیمت شهربازی رنگین کمان ، هم قسمت بازی های کامپیوتریش میرفتیم سری  سراغ کارتو میگرفتی که بری کارت بکشی.آخ قربونت بشم که انقدر با نمکی.  امروز میخاستیم ببریمت راهپیمایی ۲۲ بهمن ،تا نزدیکی جمعیتم رفتی دنبال جای پارک بودیم ه توی ماشین  حالت ب شدو خلاصه همجارو کثیف کردی و مجبور شیم برگردیم.... الان گلپسرم یک سال و ۸ ماه و ۱۴ روزشه.   کلیم حرفای خوشتل مشتل میزنی.وقتی از خواب بیدار میشی و من توی اتاق نباشم  بلند صدا میزنیو میگی ،،ماما کجای¥ ...
22 بهمن 1391