علی اکبرمعلی اکبرم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

پسر طلای ما

تغذیه ی گل پسرم

پسرنازنینم ............ الان چند روزیه که هر روز ظهر برات یه سوپ ساده (برنج.گوشت.هویج) درست میکنم و بهت میدم............صبح ها هم حدود ساعت ١٠ حریره ی بادوم............ دیروز برای اولین بار بهت سیب رنده شده دادم ..... اخه خونه ی مامانی بودیم و مهمون داشتن تو هم شدیدا دلت میوه می خاست این بود که با قاشق سیب میل کردید.......... البته تا حالا همین جوری سیب دستت داده بودم و باهاش لثه هاتو می خواروندی و کمی هم یواشکی آبشو می خوردی گلم .......... گاهی اوقات موقع غذا دادن بهت انقدر کم طاقت میشی که اصلا نمیزاری من با آرامش بهت غذا بدم همش میخای سریع تر همشو بخوری و منو هل میکنی و گاهی اوقات ...
16 دی 1390

نیم سالگی قند عسلم

  نیم سالگیت مبارک دلبندم..... .... ١٨٠ روزه که با تمام وجودم لذت با تو بودن رو حس می کنم... .. وزنت ٩ کیلو و قدت ٧٠ سانتی متر (خدایا صدهزار مرتبه شکرت) ٦ ماهت تمام شد و وارد هفتمین ماه زندگیت شدی ......... مرد کوچکم امروز با بابا بردیمت واکسنتو زدیم و الان که دارم مینویسم شما در خواب نازت بسر میبری ................ با درد واکسنت خیلی مردونه برخورد کردی ،اصلا انتظارشو نداشتم .....فقط موقع واکسن زدن یه کوچولو گریه کردی و بعدش مثل آقاها برخورد کردی.. .... این مدت اینو فهمیدم که تحمل دردت خیلی زیاده و تا خیلی دردت نگیره گریه نمی کنی.... راستی ٢شنبه با مامانی رفتی حموم........ و مامانی هم اعترا...
16 دی 1390

یا علی اصغر(ع)

  باز محرم شدو دلها شکست از غم زينب دل زهرا شکست                                                         باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست آب در اين تشنگي از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست                    ...
16 دی 1390

4 ماهگی

سلام عسلم........ ۴ ماهگیت مبارک باشه. امروز رفتیم واکسنتو زدیم .... و الان هم خواب تشریف دارید ..... دیروز کارای خونه رو انجام دادم تا امروز که شما مجروح هستید کاری نداشته باشم و فقط به شما سرویس بدم.. ... حالا کارایی که این مدت یاد گرفتی رو می نویسم...... وقتی می خوایم بخوابونیمت قبل از خواب وقتی برات لالایی می خونم تو هم شروع می کنی آواز می خونی که خیلی با نمک میشی ...... در مورد اینکه ندازیم دستتو بخوری اصلا نمی تونیم حریفت بشیم بهت دندون گیر میدم بعد یواشکی از زیرش دستتم باهاش میخوری.. گاهی اوقات هم موقع شیر خوردن وسطش دستتم چاشنیش می کنی............ دیگه به راحتی عروسکاتو دست میگیری با...
16 دی 1390

پیشرفتای نازنین من

  قند عسل مامان ... مبارک باشه ... بالاخره تلاشات جواب داد و تونستی به تنهایی غلت بزنی عزیزم شنبه صبح درست در ۴ ماه و یک هفتگی تونستی بعد از کلی تلاش  و تشویق های مامان  به تنهای دمرو بشی . ههههههووووووووووووووواااااااااااااااااا .......... و بعد برات کلی دست زدم..        ...
16 دی 1390

دلنوشته

برام هیــــــــچ حسی شبیه تو نیست کنار تو درگیر آرامشـــ م همین از تمام جهان کافیه همین که کنار ت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی ... تماشای تو عین آرامشه ، تو زیبا ترین آرزو ی منی از این عادت با تو بودن هنوز ببین لحظه لحظه ام کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز ، اگه بی تو باشم منو میکشه . ...
16 دی 1390

عید غدیر

پســــــــر طلایـــــــم عیـــــــــــــــــــــــــــــــــدت  مبـــــــــــــــارک  علــی گلــم عیـــــد غدیــر بر شما مبـــارک.           ...
16 دی 1390

لا لایی برای گل پسرم

 لالا  لالا  گل لادن                       دلامون صافن و ساده ن  اگه ما مهربون باشیم                همیشه شاد و آزادن خدا می سازه دل ها رو                با آب صاف و آیینه نشینه روی دلهامون               غبار غصه و کینه ...
16 دی 1390

روز گذر پسر گلم

امروز دوباره می خوام از فرشته کوچولوی خونمون بنویسم ............ نازنینم ....عاشقتم .... خیلی با نمک شدی .... دیگه قشنگ منو بابا رو می شناسی ...مرتب با خودت حرف میزنی البته نه جلوی هر کسی..... وای وقتی که ما میخوایم یه چیزی بخوریم آنقدر به ما و خوراکیمون نگاه می کنی که دیگه دلم طاقت نمیاره و یه کوچولو به انگشتم می مالمو میزارم توی دهنت و کلی زوق می کنی و می خندی .... اولین مزه ی عذایی که خوردی چیپلت بود که محمد مهدی وقتی داشت جلوت می خورد تو انقدر دست و پا میزدی که اونم یه دونه گذاشت دهن تو و تو هم شروع کردی به خوردن وتا ازت گرفتیم نصفش آب شده بود توی دهنت و کلی دهنت اب افتاده بود. بعد از اون گاهی اوقات یه مزه هایی رو ...
16 دی 1390